آدام اسمیت قبل از انتشار کتاب «ثروت ملل»، در کتاب معروف خود،
«تئوری احساسات اخلاقی»، انگیزه همدردی را مهمترین عامل حفظ نظم
اجتماعی و منافع عمومی معرفی کرده بود. در این کتاب او روح همدردی
و نوعدوستی را ناظر بیطرفی معرفی میکند که فعالیتهای پراکنده
افراد را به سمت یک نظم اجتماعی راهنمایی میکند. اما وی پس از
آشنایی با عقائد فیزیوکراتها در مسافرت به فرانسه، در معروفترین اثر
خود، «ثروت ملل»، تجدید نظر کرده و انگیزه خودخواهی و نفع طلبی شخصی
را جایگزین انگیزه همدردی نمود. درباره تضاد و یا سازگاری این دو
عقیده اسمیت، دو دیدگاه ارائه گردیده است. گروهی مانند برخی
اقتصاددانان آلمانی، این دو عقیده را در تضاد با یکدیگر میدانند و آن
را دلیل عدم انسجام فکری اسمیت میدانند و در مقابل، گروه دیگری با
این توجیه که «ثروت ملل»، انگیزه «همدردی» را فراموش نکرده بلکه
آن را تنها با انگیزه «تعقیب نفع شخصی»، ممکن میداند، تلاش
نمودهاند تا میان عقائد اسمیت در دو کتاب، سازگاری ایجاد کنند. به هر
ترتیب، آنچه به عنوان یک جریان غالب وارد اقتصاد گردید، نظر اسمیت
در کتاب ثروت ملل بود و ما عقائد او را به همین دلیل، بررسی خواهیم
نمود.
در قانون طبیعی که فیزیوکراتها کشف کرده بودند، منافع خصوصی و
فردی، نقش برجسته داشت. اسمیت نیز انگیزه خودخواهی و نفع شخصی را
قاعده عام و جهانشمولی میداند که بر تمام رفتارهای اقتصادی انسان
حاکم است. فرد همواره در جستجوی نفع شخصی خویش و تمایل او به
بهزیستی مادی، انگیزه نیرومندی است که از گهواره تا گور، همراه
اوست. وی با تأکید مبالغهآمیز بر انگیزه خویشتنپرستی و تعقیب نفع
شخصی، ما در صدد برمیآید تا انگیزههای نوعدوستی و همدردی با دیگران و
حتی مسئله نجات غریق را هم ناشی از حس خود خواهی شخص معرفی کند.
به گفته او: «کسی که برای
نجات دیگری از خطر غرق شدن خود را در همان خطر میاندازد نه بخاطر
آن است که در ذهن او دفاع از جان دیگران، اصلی اخلاقی مطلق است
بلکه مثلاً بدین دلیل است که میترسد در غیر اینصورت به بزدلی یا
عدم همدردی با همنوع متهم گردد، شاید هم گمان میکند از این راه
سود مستقیمی عاید او میشود یا آن که فردی که در خطر غرق شدن است
در فرصت دیگری خدمتی مشابه برای او انجام خواهد داد.»
اسمیت کارکردن بخاطر نفع عامه را یک پندار ظاهری و خالی از واقعیت
میداند و میگوید: «... من هرگز از کسانی که بخاطر منافع عامه، تجارت
میکنند، چندان چیزی ندیدهام، در واقع چنین نیتی در بین بازرگانان
معمول نیست[و در مواردی هم که چنین باشد] با چند کلمه میتوان
آنان را از این نیت منصرف کرد!.» جرمی بنتام که نظرات اخلاقی او
مبنای اخلاقی مکتب لیبرال - سرمایهداری را شکل داده است، مشابه
اسمیت معتقد است که: «ما فقط یک وظیفه داریم و آن جستجوی بالاترین
لذت ممکن است و مسئله رفتار انسان، فقط مسئله تعیین این است که
چه چیزهایی بیشترین لذت را به انسان میبخشد.» این عقیده اسمیت و
بنتام در شکل دادن به دکترین توسعه لیبرالی و نظریههای اقتصاد
جدید، فوقالعاده مؤثر بود و هماکنون بسیاری از فروض اساسی اقتصاد
کلاسیک جدید مانند فرض «تعقیب حداکثر مطلوبیت» در نظریه رفتار
مصرفکننده و «حداکثر سود» در نظریه رفتار تولیدکننده، مبتنی بر همین
عقیده است.